دانلود فایل با موضوع تخلیص کتاب تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت تالیف علی دوانی،
در قالب word و در 16 صفحه، قابل ویرایش.
بخشی از متن فایل:
همين که پيغمبر( ص ) از خانه خارج شد ، جبرئيل نازل گرديد و گفت: يا رسول الله! راه «غار ثور» را پيش گير. غار ثور در کوهى در مسير «منا» است. چون بلندى کوه مانند شاخهاى گاو است، آن را «ثور» يعنى گاو مىخواندند. پيغمبر راه منا را پيش گرفت و با توکل به خدا از مکه خارج شد. در ميان راه با ابوبکر برخورد نمود. ابوبکر که موضوع را از پيغمبر شنيد، از حضرت خواست او را با خودبرد تا پس از خارج شدن پيغمبر از مکه از آسيب قريش در امان باشد، پيغمبر هم پذيرفت. وقتى به کوه ثور رسيدند داخل غار شدند. از آن طرف همين که هوا روشن شد سران قريش به جستجوى پيغمبر پرداختند. پس از رفع خطر پيغمبر از غار بيرون آمد و ديد که چوپانى به نام «ابن اريقط» پيش مىآيد. پيغمبر او را خواست و از وى تضمين گرفت که خبر او را به اهل مکه نرساند. چوپان پرسيد: قصد کجا داريد؟ حضرت فرمود: يثرب. چوپان گفت: من شما را از راهى خواهم برد که هيچ کس اطلاع نيابد.
پيغمبر سرانجام در روز 12 ماه ربيع الاول سال يازدهم وارد حومه مدينه و دهکده «قبا» شد. مردم مدينه که اطلاع يافتند پيغمبر وارد خواهد شد، مرد و زن و پير و جوان همراه مسلمانان مهاجر تا قبا به استقبال آمده بودند، و چون پيغمبر را ديدند هلهله کنان شادىها نمودند. زنان و دختران و کودکان مدينه در پشتبامها با صداى بلند اين سرود پرشور و دلنشين را مىخواندند. طلع البدر علينا من ثنيات الوداع وجب الشکر علينا ما دعا لله داع ايها المبعوث فينا جئت بالامر المطاعيعنى: ماه تابان به سوى ما طلوع کرد. از نقطه ثنية الوداع (ثنية الوداع نقطهاى بوده که مسافرين مدينه را تا آنجا توديع و بدرقه مىکردند.)شکر اين نعمت بر ما واجب است. تا هنگامى که کسى خدا را مىخواند. اى پيغمبرى که در ميان ما برانگيخته شدهاى!فرمانى مطاع از جانب خدا آوردهاى. پيغمبر ضمن قدردانى از مردم مدينه از پيران و زنان و کودکان خواست تا به شهر برگردند، و خود با بقيه مردم مدينه و مهاجرين چند روز در قبا ماند، تا اينکه على عليه السلام از مکه رسيد و با رسيدن وى پيغمبر آماده شد تا وارد مدينه شود. ابن اثير مىنويسد: چون على عليه السلام از انجام آنچه پيغمبر به وى دستور داده بود در مکه فراغتيافت، مکه را ترک گفت و به مدينه هجرت نمود. شبها در حرکت بود و روزها خود را پنهان مىکرد تا وارد مدينه شد در حالى که پاهايش مجروح شده بود. همين که پيغمبر از آمدن على عليه السلام آگاهى يافت فرمود: بگوئيد على بيايد. عرض کردند:يا رسول الله! على نمىتواند راه برود. پيغمبر (صلى الله عليه و آله) خود آمد و على (عليه السلام) را در آغوش گرفت و از مشاهده ورم پاهاى او گريست. ( کامل ابن اثير، ج 2 ص 75)
دانلود فایل”تخلیص کتاب تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت تالیف علی دوانی”